وقتی خوندمش دیدم عجیب شرح حال روز این روزهای منه:



چقدر چون همگان مثل دیگران باشم

به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم


اگر پرنده مرا آفریده اند چرا

قفس بسازم و در بند آشیان باشم


اگر چه ریشه در این دشت بسته ام، باید

به جای خاک گرفتار آسمان باشم


من از نزاع دلم با خودم خبر دارم

چگونه با دو ستم پیشه مهربان باشم


نه او به خاطر من می تواند این باشد

نه من به خاطر او می توانم آن باشم


فاضل نظری



شوق پرواز دارم و پر پروازم آرزوست